کد مطلب:106574 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

خطبه 189-سفارش به تقوا











[صفحه 805]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است: عجیج: فریاد، نینان: جمع نون به معنای ماهی بزرگ، (خداوند ناله و فریاد حیوانهای وحشی را در بیابانها، و گناهان بندگان را در خلوتها، و آمد و رفت ماهیها را در ژرفای دریاها، و تلاطم امواج آب را بر اثر تندبادها می داند، و گواهی می دهم كه محمد (ص) برگزیده خدا و آورنده وحی او، و پیك رحمت اوست. آغاز این خطبه در بیان این است كه علم خداوند به جزئیات موجودات با همه كثرت و اختلافی كه دارند احاطه دارد، و این كه فرموده است: خداوند فریاد حیوانات وحشی را در بیابانها كه بر اثر خشكسالی و بی گیاهی ناله، و گویی به درگاه او استغاثه می كنند می داند برای این است كه گوشزد كند انسان سزاوارتر است به این كه به درگاه او التجا كند، و به او پناه برد، همچنین ذكر این كه خداوند بر گناهانی كه بندگان در پنهانی انجام می دهند، و آمد و شد ماهیها در پهنه و ژرفای دریاها آگاه است، بدین منظور است كه مردم از ارتكاب گناه در خلوت به گمان این كه مكان امنی برای این كار است دوری جویند.

[صفحه 805]

جاش: دل، اوار: گرمی آتش، الشمس غربت: خورشید ناپدید شد، انصابها: رنج دادن آن، تحدبت: مهربانی و محبت كرد، رذاذ: باران ریز، عبدوا: خوار كردند، اما بعد: من شما را به تقوای خداوندی سفارش می كنم كه آفرینش شما را آغاز كرد، و بازگشت شما به سوی او، و برآوردن خواستهای شما به عنایت اوست، رغبت و آرزوی شما به او منتهی می شود، و راه راست شما به او ختم می گردد، و به هنگام ترس و بیم به او پناه می برید. همانا تقوا و پرهیزگاری داروی بیماری دلهایتان، و بینایی برای كوری قلبهایتان، و بهبودی برای بیماری بدنهایتان، و درمان تباهی سینه هایتان، و پاكیزه كننده آلودگی جانهایتان، و زداینده تاریكی چشمانتان و ایمنی برای ترس دلهایتان و روشنی در برابر سیاهی تیرگیهایتان می باشد. پس فرمانبرداری خداوند را پیراهن زیر قرار دهید نه جامه رو، بلكه آن را زیر پیراهن جز بدنتان قرار دهید و میان دنده هایتان جا دهید، و بر كارهایتان فرمانروا گردانید و آن را برای ورود به آبشخورتان و واسطه برای رسیدن به درخواستهایتان، و سپر برای ترس و بیمتان، و چراغ درون گورهایتان، و آرامش برای طول وحشت و هراستان، و گشایشی برای اندوه منازل سخت خویش قرار

دهید، زیرا فرمانبرداری خداوند نگهدارنده از مهلكه هایی است كه از هر سو می رود، و گرمی آتش كه زبانه می كشد. پس هر كه تقوا را پیشه خود كند شداید و سختیها كه در كنار او قرار دارد از او دور، و كارها پس از تلخكامی برای او شیرین و گوارا می گردد، و امواج گرفتاریهای پیاپی بر طرف و دشواریهای جانفرسا برایش آسان می شود، و كرامت و بزرگواری پس از محرومیت از آن، همچون باران دانه درشت بر او می بارد، و رحمت و عطوفت خداوند كه از او باز گرفته شده بود شامل حال او می گردد، و چشمه های نعمت پس از فرو نشستن به جوشش درمی آید و بركت پس از قطع شدن آن، مانند باران به فراوانی به او ببارد. بنابراین از نافرمانی خداوندی كه شما را با پند خود سود بخشیده، و با فرستادن پیامبران اندرز داده، و با نعمتهای خود بر شما منت نهاده بترسید، و برای پرستش و بندگی او نفس خویش را رام و فرمانبردار سازید و حق طاعت او را به جا آورید. سپس (بدانید) این اسلام دین خداست كه آن را برای خویش برگزیده، و زیر نظر عنایت خود آن را پرورش و گسترش داده، و برای تبلیغ آن بهترین آفریدگانش را انتخاب كرده، و پایه های آن را بر اساس محبت خویش بر پا داشته است، همه دینها را با عزت اس

لام خوار ساخته، و ملتها را با بلند داشتن آن پست گردانیده، و با اكرام آن دشمنانش را تحقیر كرده، و با یاری دادن به آن مخالفانش را مغلوب داشته و با بر پا داشتن اركان آن پایه های ضلالت را ویران ساخته، و تشنگان (علم و معرفت را) از حوضهای آن سیر آب فرموده، و آبگیرهای آن را برای آبكشها پر كرده است. پس از این به رسالت پیامبر گرامی (ص) گواهی می دهد، و سپس به تقوا و پرهیزگاری سفارش می كند و در تاكید این مطلب به ذكر صفاتی از حق تعالی می پردازد كه توجه به آنها باعث ترس و هراس از نافرمانی خداوند و موجب رو آوردن و پناه بردن به اوست، از جمله این كه خداوند سبحان مبداء آفرینش و مرجع بازگشت انسان در معاد حسی و عقلی است چنان كه فرموده است (و هو خلقكم اول مره و الیه ترجعون) و ما درباره این مطلب مكرر توضیح داده ایم، دیگر این كه خداوند است كه خواستهای شما را بر آورده می كند، و آرزوهای شما به او باز می گردد و رو به سوی او دارید زیرا حق تعالی منتها و مقصد همه موجودات است و همه به او بازگشت دارند، و دیگر این كه فرموده است: و الیه مرامی مفزعكم یعنی در ترس و وحشتهای خود به او پناه می برید، و این جمله مانند این است كه گفته می شود فلان

مرمی قصدی یعنی در مشكلات پناه من به اوست، همچنان كه خداوند متعال فرموده است: (اذا مسكم الضر فالیه تجارون). پس از این امیرمومنان (ع) صفات و آثاری از تقوا به شرح زیر بیان می كند كه انسان وادار می شود به این فضیلت رو آورد و آن را پناه خود گرداند: 1- درمان درد دلهای شماست، پیش از این شرح داده ایم كه پرهیزگاری داروی دردهای اخلاقی و صفات زشت نفسانی است كه موجب هلاكت انسان است. 2- بینایی برای كوری دلهای شماست، مراد رهایی چشمهای دل از كوری نادانی است. 3- درمان بیماری بدنهای شماست، زیرا پرهیزگاری مستلزم كاستن در خوردن و آشامیدن، و بسنده كردن به اندازه نیاز است، چنان كه آن حضرت در آن جا كه ویژگیهای پرهیزگاران را بر شمرده كم خوردن را یكی از صفات آنان ذكر فرموده است، و ما می دانیم پرخوری چه بیماریهای بسیاری كه در بدن انسان به وجود می آورد. از این رو آن بزرگوار فرموده است: المعده بیت الادواء یعنی شكم خانه همه دردهاست. 4- موجب اصلاح تباهی سینه های شماست، منظور زدودن زنگار كینه، حسد، پلیدی و نیات بدی است كه بر خلاف دستورهای خداوند در دلها جای دارد، و تقوا مستلزم نفی و ترك همه اینها و پاكیزه شدن دل از این صفات است، زیرا مبد

ا اینها و همه بدیها دوستی دنیا و دلبستگی به لوازم پوچ آن است، و آن كه تقوا را پیشه خود ساخته از اینها بر كنار می باشد. 5- پاك كننده آلودگی جانهای شماست، یعنی تقوا جانهای شما را از آلودگی و پلیدی صفات زشتی كه مایه نابودی شماست پاكیزه می كند، این سخن همانند گفتار پیش آن حضرت است كه فرموده است تقوا داروی دلهای شماست لیكن این دو تعبیر با یكدیگر فرق دارد، زیرا در آن جا كه داروی دلها گفته شده به اعتبار این است كه صفات زشت مانند بیماریهای زیانباری است كه انسان را دچار نابودی می سازد، و تعبیر دوم از نظر این است كه خویهای ناپسندیده به منزله آلودگیها و پلیدیهایی است كه مانع ورود انسان به بهشت قدس خداوند و جایگاه صدق می گردد. 6- زداینده تاریكی چشمهای شماست، این معنای جمله: و جلاء عشاء ابصاركم می باشد، واژه عشاء برای تاریكی كه عارض دیده باطن می شود، و صفات زشتی كه مانع ادراك حقایق می گردد استعاره شده است، این كلمه باغین نطقه دار نیز روایت شده و مراد از آن تاریكی اوهام ناشی از نادانی است كه از آن به پرده غفلت تعبیر می شود، بنابراین تقوا كه نفس را برای وصول به درجات كمال آمادگی و شایستگی می دهد زداینده این تاریكی و روشنی ب

خش چشم باطن انسان است، این كه امام (ع) تقوا را جلای (روشنی) چشم خوانده از باب مجاز، و از قبیل اطلاق نام مسبب بر سبب است. 7- ایمنی برای ترس دلهای شماست، زیرا می دانیم كه پرهیزگاری سبب ایمنی از عذاب آخرت است و ممكن است در برابر ترس و بیمهای دنیا نیز مایه امنیت و سلامت باشد، زیرا بزرگترین ترس و بیم انسان در دنیا مرگ و هر چیزی است كه موجبات آن را فراهم كند. در حالی كه ارباب تقوا و معرفت از بیم مرگ فارغ بوده و بسا این كه مردن و رهایی یافتن از قفس تن محبوب آنها نیز می باشد، زیرا مرگ برای آنان وسیله خلاصی و وصول به لقای برترین محبوبشان است، و خداوند متعال به همین مطلب اشاره كرده و فرموده است: (یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انكم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقین) آیه شریفه دلالت دارد بر این كه هر كس از روی صدق و راستی مدعی دوستی خداوند است آرزوی مرگ دارد، و نیز فرموده است: (قل ان كانت لكم الدار الاخره عندالله خالصه من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقین). 8- روشنی سیاهی تاریكیهای شماست (این ظاهر معنای جمله و ضیاء سواد ظلمتكم می باشد- مترجم) واژه ظلمت كه بر تاریكی اطلاق می شود برای نادانی و غفلت دل

استعاره شده، و چون تاریكی سیاهی را به همراه دارد با ذكر آن استعاره مذكور ترشیح داده شده است، و این عبارت نظیر گفتار آن حضرت است كه فرموده است: و جلاء عشاء ابصاركم، چنان كه ملاحظه می شود در تمامی جملات مذكور صنعت تضاد موجود، و قرینه ها با ضد آن ذكر شده است. پس از این امیرمومنان (ع) سفارش خود را با ذكر شرایط و آدابی كه باید در طریق طاعت و فرمانبرداری خداوند رعایت شود تاكید می كند: 1- طاعت و بندگی خداوند را شعار خود قرار دهید، شعار به معنای جامه زیرین، و در این جا كنایه از این است كه همیشه ملازم طاعت خداوند بوده و مانند جامه زیر كه با بدن ملازمت و پیوستگی دارد همواره فرمانبردار اوامر او باشید، و لحظه ای سر از فرمانش برنتابید، قید دون دثاركم اشاره به این است كه طاعت خدا را جامه ظاهر خود قرار ندهید، بلكه آن را در جان خود جای دهید، زیرا در غیر این صورت جز فایده ای اندك چیزی عاید آنها نخواهد شد، دثار به جامه رویین گفته می شود. 2- جمله و دخیلا دون شعاركم، در تاكید مطلب بالاست، و دستور می دهد كه طاعت خداوند را در زیر جامه زیرین خویش قرار دهید، بدیهی است این عمل در جامه غیر محسوس امكان پذیر است، سپس آن بزرگوار سخن مذك

ور را تفسیر، و فرموده است:... و لطیفا بین اضلاعكم یعنی آن را در میان پهلوهای خود جای دهید. واژه لطف اشاره به جنبه اعتقادی و عقلی طاعت، و تعبیر بین اظلاعكم كنایه از این است كه آن را در دلهای خود جایگزین سازید. 3- طاعت خداوند را امیر و فرمانروا گردانید، واژه امیر را از نظر حرمتی كه طاعت خداوند دارد و لزوم مقدم داشتن آن بر دیگر كارها برای آن استعاره فرموده است. 4- آن را آبشخوری برای هنگام ورود خویش قرار دهید، منظور از هنگام ورود، روز رستاخیز است، واژه منهل (آبشخور) را برای طاعت الهی استعاره آورده است، زیرا انسان از طریق پرهیزگاری و فرمانبرداری خداوند می تواند در روز رستاخیز از شرابی كه ویژه پاكان و نیكوكاران است سیرآب گردد. 5- طاعت خداوند را در پیشگاه او شفیع، و برای رسیدن به مقاصد خویش وسیله قرار دهید، بدیهی است انسان با طاعت و بندگی، شایستگی می یابد كه خداوند مطالب او را برآورده سازد، واژه شفیع برای وسیله و آنچه مایه تقرب به درگاه پروردگار می گردد استعاره شده است. 6- آن را سپری برای روز وحشت و هراس خود قرار دهید، آشكار است كه بندگی حق تعالی در روز قیامت كه روز فزع اكبر و فرا رسیدن بزرگترین هول و وحشت است انسان

را از عذاب خداوند مانع و نگهدار است. 7- آن را چراغ اندرون گورهای خویش گردانید، ما می دانیم چگونه بندگی و فرمانبرداری خداوند انسان را برای پذیرش انوار علوی و اسرار الهی كه موجب رهایی از تاریكی خانه گور و عذاب آخرت است مستعد و آماده می گرداند، و در حدیث است كه: كار نیك گور نیكوكار را مانند چراغی كه در تاریكی بتابد روشن می كند، واژه مصابیح (چراغها) را به مناسبت روشنی آنها برای طاعت و فرمانبرداری خداوند استعاره فرموده است. 8- همچنین طاعت پروردگار برای وحشت طولانی قبر مایه سكون خاطر است كه انسان به آن انس می گیرد، چنان كه روایت شده است: كار نیك و خلق نیكو دارنده آن را پس از مرگ به صورت جوانی زیباروی و پاكیزه جامه و خوشبوی دیدار، و به او سلام می كند، او می گوید تو كیستی؟ وی پاسخ می دهد: من خلق تعالی سبب آرامش خاطر از وحشت و هراس آخرت می گردد، زیرا ترس و وحشت در جایی به انسان دست می دهد كه او از آن غافل بوده، و انتظار آن را نداشته است، و برای انتقال به آن جا آماده نشده، و دلبسته وطن پیشین و كسان خود بوده، و همه انس خویش را به آنها منحصر كرده باشد، اما اهل طاعت و فرمانبرداران اوامر حق پیوسته در اندیشه سرای آخرت و در

یاد خانه ای هستند كه بدان انتقال خواهند یافت، به انس با پروردگار اعتماد و اطمینان می یابند، و به بدان انتقال خواهند یافت، به انس با پروردگار اعتماد و اطمینان می یابند، و به ذات او توجه می كنند، از این رو انس خود را همیشه به او منحصر ساخته و شادی آنها پیوسته برای وصول به لقای اوست، و اعتقادشان در این دنیا این است كه: فقط بدنهایشان با مردم دنیا همسایگی دارد، و برخی از اینان از مردم بریده دوری و گوشه نشینی اختیار می كنند، بنابراین سزاوار است كه ترس و وحشت آخرت دامنگیر آنها نشود، و اعمال آنها هول و هراسی را كه ممكن است عارض آنان گردد از میان ببرد، البته چون انسان در دنیا نمی تواند حقیقه چگونگی زندگی پس از مرگ را تصور كند و بشناسد ناگزیر از آن بیمی در دل خود احساس می كند لیكن پرتو انوار قدسی و انس با پروردگار این بیم را از دل می زداید. 9- و نیز فرمانبرداری حق تعالی را وسیله رهایی از اندوههایی كه در طول سفر آخرت دارید قرار دهید، یعنی طاعت خدا را از رنجها و اندوههای منازل آخرت و هول و هراس آن مایه گشایش و آسایش خود گردانید. 10- طاعت خداوند سبب محافظت از مهلكه هایی است كه احاطه دارد، این مهلكه ها عبارت از صفات زشت و

عادتهای ناپسندی است كه موجب نابودی انسان است، و مراد از اكتناف، احاطه این مخاطرات بر نفس آدمی است با گونه ای كه جز طاعت خداوند و فرمانبرداری از اوامر او چیز دیگری نمی تواند انسان را از این گرفتاریها برهاند، مقصود از جمله مخاوف متوقعه (بیمهایی كه مورد انتظار است) هول و هراس آخرت و گرمی آتش آن است. 11- طاعت و پرهیزگاری باعث می شود سختیها و گرفتاریهایی كه به انسان نزدیك شده است از او دور گردد. و در بسیاری از جاها طاعت به تقوا تعبیر می شود هر چند در برخی موارد طاعت اخص از تقوا می باشد، در هر حال این كه با فرمانبرداری از اوامر خداوند سختیهای آخرت از انسان دور می شود روشن است، اما دور شدن آنها از انسان در ایام زندگی دنیا به سبب این است كه پرهیزگاران بیش از كسان دیگر از بدیها و شرور دیگران سالم و در امان می مانند، برای این كه آنان خود را از آمیختگی با مردم به دور داشته و به خاطر متاع دنیا با آنها كشمكش و نزاعی ندارند، و هم بدین سبب كه دنیا را دشمن می دارند، زیرا دوستی و حرص دنیا سرچشمه تمامی بدیها و سختیهاست. 12- طاعت الهی اموری را كه تلخ و رنج آور است شیرین و گوارا می سازد، این امور یا مربوط به آخرت است مانند تكالی

ف عبادی و آشكار است كه وظایف عبادی از نظر پرهیزگاران و اهل طاعت از هر چیز دیگر شیرین تر و لذت بخش تر است، اگر چه اینها در ابتدای كار، و آغاز سلوك در راه حق در كام او تلخ، و تحمل آنها بر او و همه نادانها سنگین و دشوار بوده و هست، و یا این كه مربوط به امور دنیاست مانند تهیدستی و لختی و گرسنگی، و اینها چنان كه می دانیم نشانه و شعار پرهیزگاران بوده، و در كام آنان این ناكامیها از هر چیزی شیرین تر، و از هر شعاری برگزیده تر است هر چند در آغاز سلوك و پیش از رسیدن به ثمرات تقوا، این محرومیتها در مذاق آنان تلخ و ناگوار بوده است. 13- فرمانبرداری از دستورهای الهی موجب رهایی او از امواج ناملایماتی است كه پیش از این پی در پی او را فرا گرفته بود، واژه امواج را برای وضع نامطلوب بدنی و ملكات زشت اخلاقی استعاره فرموده است، همان ملكات و صفات زشتی كه اگر در نفس آدمی زیاد و انبوه شود، آن را در اقیانوس عذاب الهی غرق و نابود خواهد ساخت، و بدیهی است كه رعایت تقوا باعث رهایی نفس از ناهنجاری و محو صفات زشت از صفحه ضمیر او می گردد، هر چند این تیرگیها بسیار باشد. 14- طاعت خداوند سبب آسانی امور دشواری می گردد كه پیش از این آنان را رنج م

ی داده است، زیرا هنگامی كه پرهیزگاران درباره هدف هستی خود می اندیشند هر امر دشواری از امور دنیا كه بر دیگران سخت و مشكل است بر آنان آسان خواهد شد، مانند تنگدستی و بیماری و شداید دیگر، همچنین هر امر سختی از امور آخرت كه در آغاز تكلیف براثر نداشتن بینش لازم مایه رنج و تعب آنها بوده بر آنان سهل و گوارا خواهد گردید. 15- فرمانبرداری از دستورهای خداوند سبب می شود كه پروردگار باران بخشش و كرامت خود را به فراوانی بر آنان ببارد، منظور از بارش كرامت در جمله و هطلت علیه الكرامه كمالات نفسانی پایداری است كه انسان بدانها متمتع و كامیاب می گردد، و چون افاضه این كمالات شباهت به ریزش باران دارد، لذا واژه هطل (باران شدید دانه درشت) را برای افاضه آنها استعاره و به كرامت اسناد داده است، همچنین واژه قحوط (خشكسالی) برای نایابی و عدم افاضه كرامت الهی پیش از آن كه از طریق تقوا شایستگی پیدا كنند استعاره گردیده است. 16- طاعت الهی باعث می شود تا خداوند كسانی را كه پیش از این به سبب عدم تقوا شایستگی شمول رحمت او را نداشته اند نیز با افاضه كمالات نفسانی و نعمات باطنی مورد رحمت و عطوفت خود قرار دهد، واژه تحدب (مهربانی) برای اراده ترحم و

یا آثار آن، و نیز كلمه نفور (رمیدن) برای عدم وجود آثار مذكور پیش از آراستگی آنان به تقوا استعاره شده است. 17- فرمانبرداری پروردگار سبب می شود نعمتهای خداوند كه پیش از این از آنها محروم بوده به سوی او روان گردد، واژه تفجر (جریان یافتن) برای پخش انواع نعمتهای دنیوی و اخروی استعاره شده، و خداوند متعال در این باره فرموده است: (و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب)، همچنین واژه نصوب (فرو رفتن آب در زمین) برای عدم وجود این نعمتها پیش از شایستگی و پرهیزگاری او استعاره گردیده، و وجه مناسبت در هر دو استعاره شبیه بودن نعمت به آب است. 18- فرمانبرداری و پرهیزگاری موجب باریدن بركت پس از كمیابی آن است، واژه وبل (بارش شدید) برای بسیاری ریزش بركت پس از به دست آوردن شایستگی و پرهیزگاری استعاره شد، و واژه رذاذ (نم نم باریدن) برای كمی بركت پیش از اختیار طاعت و تقوا استعاره گردیده است، مناسبت استعاره مذكور در این جا نیز به سبب مشابهت بركت به باران است. این كه پرهیزگاری سبب مزید افاضات ربانی به كسانی است كه دارای یكی از كمالات نفسانی باشند روشن است، چنان كه اگر كسی خویشتن را به علم و دانش آراسته كرده ولی زهد و عباد

ت را پیشه نساخته اگر راه پرهیزگاری و فرمانبرداری خدا را در پیش گیرد به زهد و عبادت نیز دست می یابد. امیرمومنان (ع) پس از بیان فضیلتهای طاعت و تقوا و ترغیب مردم در روآوردن به آنها همچنان به ادامه این مطلب پرداخته، و از نظر نعمتهای دیگری كه خداوند بخشایشگر بر بندگان ارزانی داشته است، آنان را به فرمانبرداری و پرهیزگاری تشویق می كند، از جمله این كه خداوند با پند و اندرزهای خود بندگانش را بهره مند می سازد، یعنی آنها را به سوی بهشت خویش می كشاند، و به عطا و بخشش خود ترغیب می كند، و با فرستادن پیامبر به سوی بندگان آنان را اندرز می دهد و با نعمتهای خویش به آنان احسان و انعام می فرماید، چنان كه خداوند متعال در چندین جای كتاب خود فرموده است: (و اذكروا نعمه الله علیكم).

[صفحه 805]

اتاق الحیاض: حوضها را پر كرد، محاد: دشمن سرسخت، مواتح: آبكشها، وعوثه: زمین هموار كه راه رفتن در آن دشوار است مانند زمینهای شنزار، عوج: با فتح عین هر چه دارای ساق باشد و مانند نخل بر پای ایستد، و به كسر عین هر چه خلاف این باشد مانند راه، عصل: كژی، ساخ: فرو رفت، سنخ: اصل، ریشه، ازف: نزدیك شد، پس از آن خداوند اسلام را به گونه ای قرار داده است كه دستاویزهای آن گسسته نمی شود، و حلقه هایش باز نمی گردد و بنیانش ویرانی نمی پذیرد، و پایه هایش زوال نمی گیرد، و درخت خستی آن بر كنده نمی شود، و مدتش پایان نمی یابد، و احكام آن كهنه و شاخه هایش كنده نمی شود، و راههایش تنگ، و آسانیهایش دشوار و سپیدیهایش سیاه نمی گردد، آنچه را اسلام بر پا داشته كژی نمی پذیرد، چوب آن را پیچیدگی، و راه آن را دشواری و چراغهای آن را خاموشی، و شیرینی آن را تخلی نیست. بنابراین اسلام آیینی است كه خداوند پایه های آن را در ژرفای حق فرو برده، و اساس آن را استوار گردانیده، و چشمه جوشانی است كه نهرهای آن پر آب، و چراغهای آن فروزان است، ستون نوربخشی است كه رهروان طریق حق از آن پیروی می كنند، و نشانه هایی است كه بدان راه می جویند، و

آبشخورهایی است كه وارد شوندگان از آن سیرآب می شوند. خداوند نهایت خشنودی، و والاترین قوانین اصلاحی و تربیتی، و برترین هدایت و ارشاد خود را در این دین قرار داده است، از این رو اسلام در نزد خداوند اركانش مطمئن، و بنیانش بلند، و برهانش روشن و روشنیهایش تابان، و قدرتش ارجمند، و منار بلند پایه ای است كه برانداختن آن ممكن نیست، پس آن را گرامی بدارید و پیروی كنید، و حق او را به جا آورید، و جایگاه بلند آن را بشناسید. امام (ع) پس از این دستور می دهد كه نفس خود را برای عبادت و بندگی خداوند رام و خوار سازید و حق خدا را ادا كنید همان حقی كه آن را از بندگان می خواهد و عبارت از اطاعت و فرمانبرداری خداست، سپس از اسلام سخن می گوید و فضیلتهای آن را بیان می كند و به آن ترغیب می فرماید، و در حقیقت، این سخنان تفسیری درباره چگونگی طاعت و عبادت خداوند است، و مانند این است كه فرموده باشد: حق طاعت او را كه همان اسلام است ادا كنید، و برای آن فضیلتهایی به شرح زیر ذكر فرموده است: 1- خداوند اسلام را برای خویش برگزیده است. یعنی آن را راه شناخت خود و وسیله رسیدن به پاداشهای خویش قرار داده است. 2- خداوند اسلام را زیر نظر خود پرورش و گسترش

داده است، واژه علی عینه هنگامی به كار برده می شود كه نسبت به چیزی عنایت و اهتمام خاص وجود داشته باشد، و مانند این است كه اسلام كار یا صنعتی است كه آن كسی كه این صنعت برای او ساخته و پرداخته شده آن را برگزیده و زیر نظر خویش قرار داده است، واژه عین مجازا برای علم و آگاهی به كار رفته و علی برای حال است، یعنی با علم او به شرف و فضیلت و حكمتی كه در وجود اسلام است، و این مانند قول خداوند متعال می باشد، كه به موسی علیه السلام فرموده است: (و لتصنع علی عینی). 3- خداوند بهترین آفریدگانش را برای آن برگزیده است، یعنی بهترین خلق خود محمد (ص) و ائمه (ع) را برای تبلیغ اسلام برانگیخته و انتخاب كرده است. 4- خداوند پایه های دین اسلام را بر اساس محبت خویش برپا داشته است، واژه دعائم برای اهل اسلام یا برای اركان آن استعاره شده، و وجه مشابهت در استعاره مذكور این است كه اسلام مانند سقفی كه بر روی ستونهایش بر پاست بر اركان خود قیام و قرار دارد، واژه علی در جمله علی محبته برای حال است و ضمیر ها، به اسلام برگشت دارد، یعنی خداوند پایه های اسلام را در حالی كه آن را دوست می دارد برپا داشته است، و گفته شده كه ضمیر مذكور به الله برگشت دار

د، و مانند این است كه گفته شود: طبع الله قلبی علی محبته یعنی خداوند دل مرا بر محبتش مهر زده است. 5- خداوند با عزت اسلام ادیان دیگر را خوار كرده است، منظور از ذلت ادیان، عدم توجه و التفات خداوند به آنهاست كه در این صورت واژه ذلت مجاز، و اطلاق آن از باب گذاشتن نام سبب بر مسبب است، و یا این كه مقصود خواری مردم كیشهای دیگر است، و مضاف كه واژه اهل باشد حذف شده است و روشن است كه عزت اسلام سبب هر دو امر می باشد. 6- جمله وضع الملل برفعه نیز نظیر معنای جمله پیش است یعنی با بلند گردانیدن اسلام، كیشهای دیگر را پست گردانیده است. 7- جمله واهان اعداءه بكرامته نیز در همین زمینه است، یعنی خداوند با گرامی داشتن دشمنان آن را تحقیر كرده است، مراد از دشمنان اسلام، مشركان و تكذیب كنندگان از ادیان دیگر است، و مقصود از اهانت آنها كشتار و گرفتن جزیه و تحقیر آنان است، و تكریم اسلام عبارت از گرامیداشت آن و مردمش می باشد و این كه مسلمانان را در نفوس دیگران ارجمند و بزرگ داشته است. 8- در جمله و خذل محادیه بنصره مراد یاری اهل اسلام است، یعنی خداوند با یاری اهل اسلام دشمنان آن را دچار خذلان و شكست كرده است. در جملات چهارگانه پیش صنعت تضا

د موجود است، زیرا قرینه ها در عزت و ذلت، بلندی و پستی، كرامت و اهانت، و یاری و خذلان ضد یكدیگر است. 9- خداوند با استوار گردانیدن اركان اسلام و نیرومند ساختن آن پایه های گمراهی را ویران كرده است، و واژه اركان استعاره است، زیرا همان گونه كه وجود ساختمان بستگی به ستونها و پایه های آن دارد، گمراهی نیز به عقاید فاسد و مردمی كه دارای آن تباهیها و گمراهیها هستند وابسته است، واژه هدم نیز برای از میان رفتن این گمراهیها بر اثر نیرومندی اسلام و مسلمانان استعاره شده است. 10- خداوند تشنگان وادی معرفت را از چشمه های زلال آن سیراب كرده است، واژه سقی (آب دادن) را برای افاضه علوم دین و كمالات نفسانی به آنها استعاره فرموده است، واژه عطش (تشنگی) برای آنانی كه گرفتاری خود را به جهل و نادانی دانسته و از دانش بی بهره اند، و واژه حیاض (آبگیریها) را برای دانشمندان اسلام كه حوضهای علوم و حكمت دین می باشند و این تشنگان از آنان كسب فیض می كنند استعاره آورده است. 11- خداوند آبگاههای آن را به وسیله آب كشندگان آن پركرده است، واژه مواتح (آب كشندگان) را یا برای سران و بزرگان دین در قرن اول هجری كه اسلام را از سرچشمه زلال آن یعنی پیامبر اكرم

(ص) فراگرفتند استعاره فرموده و یا برای اندیشه ها و پرسشها و بررسیهای دانشمندان اسلام درباره دین و احكام آن و فوایدی كه به دست آورده اند، استعاره قرار داده است، و در هر دو صورت وجه مناسبت استعاره این است كه آنان مانند كسی كه آب را از چاه بیرون می كشد دین و دانش را از سرچشمه حقیقی آن كسب و استخراج كرده اند، واژه حیاض برای آنانی كه از علوم و معارف دین استفاده می برند استعاره شده است. 12- خداوند اسلام را به گونه ای قرار داده كه دستاویزهای آن كنده و گسسته نمی شود، واژه عروه (دستگیره) برای آنچه انسان به وسیله آن به اسلام متمسك می شود استعاره شده و با ذكر واژه انفصام ترشیح داده شده است، و چون كسی كه به اسلام چنگ زند از هلاكت اخروی رهایی، و از عذابهایی كه دامنگیر پیروان ادیان گذشته شده ایمنی می یابد، لذا با ذكر این كه دستاویز اسلام كنده و گسسته نمی شود به امنیت و دوام سلامت كسی كه به آن متمسك می شود اشاره فرموده است، زیرا گسسته نشدن دستاویز موجب بقای سلامت كسی است كه به آن چنگ زده است. 13- حلقه آن گسسته نمی شود، و این سخن كنایه از این است كه پیروان اسلام و اجتماع آنان مقهور نمی شوند. 14- بنیاد اسلام ویران نمی گردد،

واژه اساس برای كتاب خدا و سنت پیامبر اكرم (ص) كه اساس دینند و واژه انهدام را برای نابودی آنها استعاره فرموده است. 15- پایه های اسلام از میان نمی رود، واژه دعائم را برای دانشمندان اسلام یا برای كتاب و سنت و قوانین و احكام آن استعاره آورده است، و مراد از عدم زوال آنها عدم انقراض علما و دانشمندان اسلام و یا شریعت و احكام آن است. 16- درخت اسلام ریشه كن نمی شود، واژه شجره (درخت) را برای اساس و اركان اسلام استعاره فرموده است و معنای سخن پیش را دارد كه فرموده است: و لا انهدام لاساسه. 17- دوران آن را پایانی نیست: این سخن اشاره به این است كه دین اسلام تا قیامت پایدار است. 18- شرایع آن را كهنگی نیست، منظور از شرایع، قوانین و اصول آن است، و این سخن نیز نظیر معنای جمله لا انقلاع لشجرته (درخت آن ریشه كن نمی شود) می باشد. 19- شاخه هایش بریدنی نیست، یعنی پیوسته از درخت اسلام شاخه های نو روییده می شود، و این رویش پایان یافتنی نیست، چنان كه هر ذهن صحیحی درباره اصول آن كه كتاب و سنت است اندیشه و بررسی كند می تواند به چیزهایی دست یابد كه دیگران پیش از او به آن نرسیده اند. 20- راههای اسلام را تنگی و دشواری نیست، این سخن اشاره د

ارد به این كه قوانین و تكالیف اسلام برای مكلفان دشوار نیست، و یا مراد این است كه اسلام با سختی ملازمه ندارد و برای كسانی كه به آن متعهد می شوند مایه رنج و زحمت نیست، چنان كه پیامبر اكرم (ص) فرموده است: من به دین حنیف ساده و آسانی برگزیده شدم. 21- راه صاف آن را ناهمواری نیست، این گفتار كنایه از این است كه اسلام آیینی است در نهایت اعتدال و در حد متوسط میان صعبوت و سهولت زیاد چنان كه بیشتر كیشها و آیینهای پیشین كه بر اساس تشبیه و تجسیم بنا شده است چنین بود، یعنی گام برداشتن در آن راهها و تصور آن عقاید آسان بود لیكن طریقه آنان از مقصد اصلی و مطلوب حقیقی دور، و رسیدن به توحید خالص از راه آنها ناممكن بود، بنابراین راه ظاهرا صاف آنها ناهموار و بر خلاف اسلام دارای سختیها و دشواریها بوده است. 22- صفا و پاكیزگی آن را تیرگی نیست. واژه وضح (سپیدی) را برای پاكیزگی اسلام از تیرگیهای باطل و آنچه صفحه دل كافران و منافقان را سیاه و تیره ساخته، استعاره فرموده است. 23- راه مستقیم آن را كژی نیست، واژه انتصاب را كه ضد اعوجاج و كژی است برای مستقیم بودن راه اسلام در رسانیدن انسان به سر منزل حق استعاره آورده، زیرا در دنیا تنها راه

راست و صراط مستقیم اسلام است. 24- این كه فرموده است در چوب اسلام پیچ و تابی نیست نیز به همین معناست. 25- جمله و لا وعت لفجه نیز به معنای سخن پیش و در تاكید آن است. 26- چراغهایش خاموشی ندارد، منظور از چراغهای اسلام دانشمندان، و مقصود از خاموشی آنها خالی شدن زمین از آنان است كه در هر دو مورد به طریق استعاره ذكر شده است. 27- شیرینی آن را هیچ تلخی نیست، زیرا پرهیزگاران به سبب توجهی كه به هدف بلند و مقصد عالی خود دارند اسلام در كام آنها آن چنان شیرین است كه هرگز بر اثر رنج ادای تكالیف احساس تلخی نمی كنند. 28- فرموده است: او پایه هایی است، یعنی اسلام متشكل از اركانی است، و این سخن اشاره است به این كه اسلام مجموعه ای از اجزا می باشد، مانند شهادتین، و نمازهای پنجگانه، چنان كه در حدیث آمده كه اسلام بر پنج پایه بنا شده است. فرموده است: اساخ فی الحق اسناخها این گفتار اشاره است بر این كه پروردگار پایه هایی را كه اسلام بدانها استوار است براساس حق و اسراری ژرف بنا كرده كه جز اندكی از مردم بر این رازها آگاه نیستند، و مقصود از اینها اسراری است كه در عبادات موجود است. 29- خداوند اسلام را همچون منبعی قرار داده كه چشمه هایش سرش

ار است، سخن مزبور در بیان معرفی ماده و محتوای اسلام است كه عبارت از كتاب و سنت پیامبر اكرم (ص) می باشد، و چون دانشهای اسلامی اعم از عقلی و نقلی، مانند آب كه از چشمه جوشان و سرازیر می شود، از كتاب و سنت ریزش و تراوش می كند، لذا واژه ینابیع را برای آنها استعاره فرموده است، و واژه عیون را برای آنچه محتوای كتاب الهی و سنت نبوی به آن برگشت دارد استعاره آورده است، و این علم باری تعالی و فرشتگان و پیامبر (ص) اوست، این كه علوم مزبور زیاد و سرشار است روشن است و نیازمند توضیح نیست. 30- اسلام چراغی است كه شعله های آن فروزان است، این جمله به ماده و حقیقت اسلام اشاره دارد به این لحاظ كه ادله و براهین احكام اسلام در كتاب و سنت موجود است، واژه مصابیح (چراغها) را برای ادله مذكور، از نظر این كه روشنگر كسانی است كه بیراهه به سوی خدا گام برمی دارند استعاره فرموده، و افروختگی و اشتعال، ترشیح آن و بیانگر نهایت فروزش و تابش این چراغها و روشنی كامل این دلائل و براهین است. 31- اسلام مناریا ستون نوربخشی است كه راهیان راه خدا از آن پیروی می كنند، و نشانه هایی است كه برای پویندگان طریق حق نصب گردیده است، این گفتار نیز به كتاب و سنت كه

ماده و اساس اسلام است اشاره می كند، زیرا در آنها دلایلی از احكام ظنی وجود دارد كه رهروان راه حق از آنها پیروی می كنند، و طالبان حقیقت به وسیله نشانه هایی كه در طول راه آنها نصب شده به مقصد خود راه می یابند. 2- اسلام آبشخورهایی است كه وارد شوندگان از آنها سیراب می شوند، واژه مناهل (آبشخورها) را نیز برای كتاب و سنت استعاره فرموده است، زیرا همان گونه كه تشنگان از آب چشمه ها و آبشخورها سیراب می شوند، آنهایی كه به این سرچشمه های دین رو آورند از انوار علوم بهره مند می گردند. 33- خداوند منتهای خشنودی خود را در دین اسلام قرار داده است، چنان كه فرموده است: (و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا)، همچنین فرموده است: (ان الذین عند الله الاسلام) زیرا كاملترین اسبابی كه انسان را به منتهای كمالات انسانی می رساند در این دین قرار دارد، همان كمالاتی كه خداوند آنها را برای بندگانش پسندیده و منتهای خشنودی خود را در تحصیل آنها قرار داده است. 34- اسلام عالیترین قانون هدایت الهی است، ضمیر متصل ها در دعائمه به الله برگشت دارد، یعنی خداوند اسلام را بر تمامی اصول و اركانی كه برای اصلاح و تربیت خلق خود مقرر داشته برتر قرار داده

است، مراد از دعائم شرایع و قوانین الهی است، و آشكار است انوار هدایت و قانونهای حیاتبخشی كه اسلام برای بشریت آورده از دیگر شرایع و ادیان برتر و والاتر است، و نقطه اعلای همه نظامات، و اوج كمال دیگر ادیان و شرایع به شمار است. 35- اسلام قله بلند طاعت خداوند است، واژه سنام (كوهان) برای آنچه مشتمل بر هدایت و ارشاد خلق است استعاره شده، وجه مشابهت این است كه همان گونه كوهان شتر بر دیگر اعضای آن بلندی و برتری دارد طاعتها و عبادتهایی كه در دین مقدس اسلام تشریع شده، نیز بر آنچه در ادیان پیشین بوده است دارای شرف و رجحان است. 36- اركان اسلام در پیشگاه خداوند محكم و استوار است، مراد از اركان اجزای آن است، و منظور از وثاقت و استحكام این است كه خداوند پایه های دین اسلام را با كمال دانشی كه به كیفیت برقراری و منتهای سودرسانی آنها داشته بر اسراری حقیقتی استوار فرموده است، به گونه ای كه شكستن و از میان بردن آنها ممكن نیست. 37- اسلام بلند بنیان است، منظور مراتب بلند بزرگی و فضیلت است كه مسلمانان در پرتو اسلام بدان دست می یابند، و بلندی قدر اسلام و مسلمانان و احترامی كه در نفوس پیروان ادیان دیگر دارند آشكار است. 38- برهان اسلام

تابناك است، منظور از برهان، دلیل و حجتی است كه اسلام مردم را به سوی آن دعوت می كند، و آن قرآن و دیگر معجزات پیامبر اكرم (ص) است، و در این كه برهان مذكور در اطراف و اكناف جهان تابان، و سبب هدایت مردم است شكی وجود ندارد. 39- انوار اسلام روشنی بخش است، واژه نیران (جمع نور است) برای انوار علوم و اخلاق فاضله اسلام كه بر دانشمندان و پیشوایان آن تابیده و بدانها آراسته شده اند استعاره گردیده است. 40- قدرت اسلام غالب است، منظور از این گفتار، نیرومندی و عزت و شوكت مسلمانان و دولت آنان و همچنین كسانی است كه به آنها پناه برده اند. 41- اسلام منادی بلند پایه است، و این كنایه از بلندی مقام دانشمندان و پیشوایان آن است، و این كه فضایل آنان در جهان پخش خواهد شد و مردم به وسیله آنان هدایت خواهند یافت. 42- اسلام را نمی توان زیر و زبر كرد، یعنی مردم نمی توانند آنچه را اسلام در درون خود دارد بیرون آورند، و گنجهای حكمت آن را استخراج كنند و به ژرفای دانش آن برسند، به جای واژه مثار، منال نیز روایت شده است، در این صورت معنا این است كه مردم نمی توانند دینی مانند اسلام بیاورند، یا این كه به كمال حكمت و منتهای فواید و آثار آن دست یابند،

و نیز به جای مثار، مثال هم ذكر شده كه معنای آن روشن است. امیرمومنان (ع) پس از بیان برتریهای اسلام، به لزوم بزرگداشت و پیروی، و همچنین به ادای حقوق آن سفارش می كند، و ادای حقوق اسلام بدین صورت میسر است كه با اعتقاد به شرف و منزلت آن، و این كه اسلام انسان را به بهشت خداوند می رساند به احكام آن عمل شود، و جایگاه آن حفظ گردد، جایگاه اسلام بدون شك دل است نه تنها زبان و شعارهای ظاهری.

[صفحه 805]

بحبوحه الدار: میان، وسط خانه، غیطان: زمینهای هموار، محاج: جمع محجه، جاده، میانه راه، معقل: پناهگاه، فلج: پیروزی، متوسم: زیرك، استلام: جامه جنگ یعنی زره پوشید. سپس خداوند محمد (ص) را كه درود خدا بر او و خاندانش باد در هنگامی به حق برانگیخت كه دنیا به پایان خود نزدیك شده، نشانه های آخرت رو آورده، رونق و شكوفایی آن پس از درخشندگی به تاریكی گراییده، مردم خود را دچار فتنه ها و سختیها ساخته، بسترش ناهموار گردیده، و مهارش به دست زوال سپرده شده بود، آری در این موقع كه عمر دنیا به سر می رسید، و نشانه های روز واپسین، و نابودی خلایق، و جدا شدن حلقه زندگی، و پراكندگی اسباب، و محو شدن آثار، و آشكار شدن عیبها، و كوتاه شدن مدت دراز آن نزدیك می شد، خداوند او را تبلیغ كننده رسالت و مایه بزرگواری امت، و بهار جانفزای اهل زمان، و باعث سربلندی پیروان، و موجب شرف یاران قرار داد. پس از آن قرآن مجید را بر او نازل فرمود، یعنی كتابی كه انوار آن خاموشی نمی پذیرد، چراغ فروزانی كه شعله اش فرو نمی نشیند، دریای ژرفی كه قعر آن دانسته نمی شود، شاهراهی كه پوینده اش را گمراه نمی كند، شعاع تابانی كه تاریك نمی گردد، فرقان یا

جداكننده حق از باطلی كه برهانش از میان نمی رود، بنیان استواری كه پایه هایش ویران نمی شود، داروی شفاءبخشی كه با آن بیمی از بیماریها نمی باشد، قدرتی كه یاران آن دچار شكست نمی شوند و حقی كه پیروان آن به خذلان و درماندگی گرفتار نمی گردند. آری قرآن كان ایمان و كانون آن است، چشمه های دانش و دریاهای آن است، گلزار عدل و آبگیرهای آن است، پایه های اسلام و بنیاد آن است، نهرهای زلال حق و سرزمینهای مطمئن آن است، دریایی است كه هر چه از آن، آب بردارند خالی نمی شود، چشمه هایی است كه هر چه از آن آب كشند، خشك نمی گردد، آبخشورهایی است كه هر چه از آن آب برگیرند نقصان نمی یابد، منزلگاههایی است كه مسافران راه آن را گم نمی كنند، نشانه هایی است كه از چشم پویندگان پنهان نسیت، و تپه هایی است كه روآوردندگان نمی توانند از آنها بگذرند، خداوند قرآن را فرو نشاننده تشنگی دانشمندان، و بهار دلهای دانایان و راه روشن نیكان قرار داده است، دارویی است كه پس از آن دردی نیست و نوری است كه با وجود آن ظلمتی نیست، ریسمانی است كه دستاویز آن محكم است، و دژی است كه قله ای بلند است، قدرتی است برای كسی كه به آن دل بندد، و جایگاه امنی است برای كسی كه به آن

در آید، هدایت است برای كسی كه به آن اقتدار كند، عذر است برای كسی كه خود را به آن منسوب بدارد، حجت است برای كسی كه از آن سخن بگوید، گواه است برای كسی كه به وسیله آن با دشمن در ستیز باشد، پیروزی است برای كسی كه به آن استدلال كند، و نگهدارنده كسی است كه به آن عمل كند، مركب رهواری است برای كسی كه آن را به كار بندد، نشانه روشنی است برای كسی كه علامت جوید و زیرك باشد و سپر است برای كسی كه جامه رزم پوشید، و دانش است برای كسی كه آن را به گوش بسپارد، و خبر است برای آن كه روایت كند، و حكم است برای كسی كه بر دوری پردازد.) پس از این به ذكر فضایل پیامبر (ص) كه به این دین الهی برانگیخته شده می پردازد، تا یكایك نعمتهای خداوند را به آنها یادآوری فرماید، و برای این كه شرف و برتری پیامبر (ص) را به آنها گوشزد سازد، نخست اوضاع و احوال دنیا را در هنگام بعثت بیان می كند و می فرماید: 1- انقطاع دنیا نزدیك شده و آخرت و نشانه های آن رو آورده بود. ما این گفتار امام (ع) را در آن جا كه فرموده بود: الا و ان الدنیا قد ادبرت و اذنت بوداع (آگاه باشید دنیا پشت كرده، و بدرود را گوشزد می كند) توضیح داده ایم، و خلاصه این است كه احتمال دارد مراد

به پایان رسیدن دنیا و از میان رفتن آن بطور كلی باشد و هم ممكن است مقصود خاتمه یافتن دنیای هر یك از امتها و فرا رسیدن آخرت آنها به سبب مرگ و انقراض آنهاست، واژه اطلاع چنان كه پیش از این گفته شده استعاره است. 2- خرمی و شكوه دنیا پس از درخشندگی تاریك شده بود، منظور از این سخن تابش انوار پیامبران پیشین و روشنی شرایع و احكام آنهاست، و مراد از تاریكی آن در هنگام بعثت پیامبر (ص) كهنگی و تباهی آثار این پیامبران است. 3- دنیا مردم خود را دچار سختی ساخته بود، جمله قامت باهلها علی ساق كنایه از این است كه دنیا سختیهایش را پدیدار ساخته، و فتنه ها را میان مردم آن برانگیخته بود، و اشاره به گسیختگی نظام اجتماع عرب و جنگها و غارتگریهایی است كه در میان آنان متداول و آنها را در آستانه نابودی قرار داده بود. 4- بستر دنیا خشن و ناهموار شده بود، این سخن اشاره به عدم آرامش و آسایش زندگی در آن دوران دارد زیرا اینها جز در سایه نظام ادیان الهی و شرایع آسمانی به دست نمی آید. 5- سپری شدن دنیا نزدیك شده بود، یعنی نشانه های این كه دنیا خود را تسلیم نابودی كند و دورانش به سر رسد نزدیك شده بود. منظور از نشانه های پایان گرفتن دنیا نشانه های ر

وز رستاخیز یا اشراط الساعه است، جمله های تصرم من اهلها (نابودی مردمش) و انفصام من حلقتها (و بریدن حلقه زندگی آن) به همان معنایی است كه گفته شد، واژه حلقه كنایه از نظام دنیا و مردم آن به وسیله قوانین الهی و ادیان آسمانی است، و كلمه انفصام (بریدن) اشاره به تباهی این نظام است، و مراد آن حضرت از جمله و انتشار من سببها رواج اسباب فساد این نظامهای الهی است، زیرا زندگی درست و سودمند در دنیا زمانی تحقق می یابد كه بر اساس قوانین شرعی و احكام آسمانی باشد. واژه اعلام در عبارت و عفا من اعلامها را برای دانشمندان و نیكان دنیا كه در هنگام بعثت پیامبر اكرم (ص) متروك و از میان رفته بودند استعاره فرموده است و نیز عورات در جمله بعد استعاره برای تباهیهای گوناگونی است كه در دنیا شیوع یافته بود، و غرض از آن تكشف عوارت نمایان شدن آنها پس از پوشیدگی است، و مقصود از كوتاه شدن دنیا پس از طولانی بودنش نیز همین است، زیرا دنیا تنها زمانی طولانی و پایدار و از اصلاح برخوردار است كه قوانین الهی در آن حكمفرما باشد، بنابراین كوتاهی و ناپایداری ان هنگامی است كه نظام شرعی بر آن حكومت نداشته و تباهی آن را فراگرفته باشد. پس از این امیرالمومنان (ع

) فواید و آثار عظیم بعثت پیامبر اكرم (ص) را برمی شمارد، و می فرماید: 1- خداوند متعال او را وسیله تبلیغ رسالت خویش قرار داد، چنان كه در قرآن فرموده است: (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك). 2- او را سبب بزرگواری امت خود گردانید، زیرا پیامبر اكرم (ص) مردم خود را برای به دست آوردن عزت كامل و كرامت پایدار دعوت می كرد و مایه ارجمندی آنان گردید. 3- او را بهار مردم زمان خویش قرار داد، واژه ربیع (بهار) برای رسول اكرم (ص) استعاره شده، زیرا همان گونه كه فرا رسیدن فصل بهار به سبب سرسبز شدن زمین و رویش چراگاهها مایه خوشحالی چهارپایان و چاقی و فربهی آنهاست، پیامبر اكرم (ص) نیز برای مسلمانان و دانشمندان موجب بهجت و سرور، و سبب برخوداری و كامیابی هر چه بیشتر آنها از دانش و حكمت بوده است. 4- خداوند او را سبب رفعت یاوران خود قرار داد، ضمیر متصل اعوانه به خداوند برگشت دارد، یعنی یاوران و انصار خداوند، و مراد از اینها مسلمانانند، و این كه پیامبر گرامی (ص) مایه شرف و بلندی مرتبه مسلمانان شده، روشن است. سپس امام (ع) به ذكر انوار تابانی كه پیامبر اكرم (ص) برای رسانیدن آن به جهانیان مبعوث شده و عبارت از قرآن مجید است می پرداز

د، و فضایل آن را به شرح زیر برمی شمارد: 1- قرآن نوری است كه چراغهایش خاموش نمی شود، مراد آن حضرت نور علم و اخلاق است كه قرآن مشتمل بر آنهاست، واژه مصابیح را یا برای دانشها و حكمتهایی كه قرآن پخش كرده و مردم از آنها پیروی كرده اند، و یا برای دانشمندان و آنانی كه احكام قرآن را به كار بسته و به آن آراستگی یافته اند استعاره فرموده است. 2- چراغی است كه فروغش قطع نمی شود، یعنی به سبب تابش انوار قرآن، هدایت و راهنمایی مردم پایان نمی یابد، و این معنای جمله نخست را دارد. 3- دریایی است كه ژرفای آن را نمی توان یافت، واژه بحر از دو نظر برای قرآن استعاره شده است، یكی از نظر عمق اسرار آن است و همان گونه كه با فرو رفتن در دریای ژرف به قعر آن نمی توان رسید، خردها و اندیشه ها نیز از این كه بر اسرار قرآن احاطه پیدا كنند و به عمق معانی و مقاصد آن برسند ناتوانند، دیگر به ملاحظه این است كه قرآن معدن نفایس علوم و فضایل است، همان گونه كه دریا محل گوهرهای گرانبهاست. 4- راهی است كه در آن گمراهی نیست، آشكار است كه قرآن برای كسی كه بخواهد در پرتو آن به سوی خدا گام بردارد راهی روشن است، و كسی كه مقاصد آن را درك كند دچار گمراهی نمی شود.

5- شعاع تابانی است كه تاریك نمی شود، یعنی تاریكیهای شبهه و نفاق نمی تواند حقی را كه قرآن گویای آن است بپوشاند، واژه های شعاع، ضوء و ظلمت بر سبیل استعاره به كار رفته است. 6- فرقانی است كه تابش برهانش فرو نمی نشیند، یعنی قرآن مشتمل بر دلایلی است استوار و پایدار كه حق و باطل را از یكدیگر جدا و آشكار می سازد، واژه خمود (فرو نشستن آتش) استعاره است، زیرا ادله و براهین قرآنی از لحاظ تابندگی و روشنگری به آتش فروزانی شبیه است كه شعله های روشنی بخش آن فرو نمی نشیند و امام (ع) این صفت آتش را كه خمودی نمی پذیرد به قرآن نسبت داده است. 7- بنیانی است كه اركانش ویران نمی گردد، واژه بنیان را برای آنچه قرآن بر آن مشتمل و در دلها رسوخ یافته استعاره آورده و با ذكر اركان كه لازمه هر بنایی است این استعاره را ترشیح داده است. 8- شفایی است كه بیم بیماری در آن نیست، چنان كه خداوند متعال فرموده است: (و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین) و آشكار است كه تدبر در قرآن و اسرار آن موجب بهبود نفوس بشری از بیماری نادانی و عوارض خویهای زشت و اخلاق ناپسندیده است، و این شفایی است كه در پی آن بیم بیماری نیست، زیرا فضیلتهای نفسانی اگر ملكه

شود بیم زوال آنها وجود ندارد، و صفات زشتی كه ضد آنهاست نمی تواند آن ملكات را دگرگون كند، علاوه بر این چنان كه پیش از این گفته شده قرآن برای بدنها نیز مایه شفا و بهبودی است. 9- عزتی است كه یاوران آن دچار شكست نمی شوند. 10- حقی است كه یار و یاوران آن درمانده نمی گردند، مراد از یاران قرآن مسلمانانند كه آن را تصدیق كرده و به آن عزت یافته، و به آن پناه جسته، و بر طبق آن راه خدا را می پویند، آشكار است كه این یار و یاوران را كسی نمی تواند شكست دهد، و خداوند هرگز آنان را بی كس و درمانده نخواهد گذاشت. 11- قرآن معدن و مركز ایمان است، همان معدنی كه ایمان كامل به خدا و پیامبرش (ص) و به همه آنچه آن حضرت از جانب خداوند آورده از آن به دست می آید، و روشن است كه اعتقاد به حقانیت قرآن و فهم مقاصد آن، و عمل به احكام و دستورهای آن سبب انعقاد ایمان در دل و رسوخ آن می گردد. 12- چشمه ها و دریاهای دانش است، واژه ینابیع (سرچشمه ها) و بحور (دریاها) هر دو برای قرآن استعاره شده اند، زیرا قرآن محل افاضه نفایس علوم و كانون به دست آوردن دانشهای ارزشمند است. 13- بستانهای عدل و آبگیرهای آن است، واژه های ریاض (بستانها) و غدران (بركه ها) نیز ه

ر دو استعاره اند، زیرا قرآن منبع سرشار عدل است، و كلی و جزیی آن از این منبع جوشان به دست می آید و بی شك رهنمونی است كه از راه حق منحرف نمی شود تا این كه انسانی را كه در پی آن گام برمی دارد به درگاه قرب خداوند وارد گرداند. 14- پایه های اسلام و بنیاد آن است، واژه اثافی (پایه ها) و بنیان (بنیاد) هر دو برای قرآن استعاره شده است، زیرا مانند پایه های دیگ، ساختمان اسلام بر اساس آن بر پا و استوار است. 15- وادیهای حق و سرزمینهای هموار آن است، واژه اودیه (دره ها) غیطان (زمینهای هموار) استعاره برای قرآن است، بدین مناسبت كه معدن حق و محل دسترسی به آن است همچنان كه دره ها و زمینهای هموار جایگاه آب و گیاه است. 16- دریایی است كه آبكشان، آب آن را نتوانند كشید. 17- چشمه هایی است كه آبكشان، آب آن را نمی خشكانند. استعاره بحر و عیون برای قرآن در این جا بدین مناسبت تكرار شده كه فواید و مقاصد حاصله از این كتاب الهی پایان ناپذیر است. 18- جمله و مناهل لا یغیضها الواردون نیز به همین معناست، این كه واژه نضوب (ته نشین شدن آب) تنها به چشمه ها نسبت داده شده برای این است كه ته نشینی آب در چشمه ها متحمل است نه دریاها، همچنین نسبت دادن ورو

د به مناهل (آبشخورها) بدین مناسبت است كه نهل به معنای سیراب شدن است و غرض كسی كه وارد آب می شود نیز همین است. 19- منزلگاههایی است كه مسافران راه آن را گم نمی كنند، یعنی قرآن مشتمل بر مراتب و مقاماتی از علوم است كه چون خردهای پویای راه خدا به آن درآیند گم نمی شوند، زیرا راه قرآن روشن و بسیار تابان است. 20- جمله و اعلام لا یعمی عنها السائرون نیز معنای جمله پیش را دارد. 21- جمله و آكام لا یجوز عنها القاصدون نیز شبیه معانی جملات پیش است لفظ اعلام نشانه ها و آكام (تپه ها) را برای دلایل و اماراتی كه در طریق شناخت قرآن و احكام آن وجود دارد استعاره فرموده، زیرا همچنان كه نشانه ها و كوهها رهروان را در راهها رهنمایند این ادله و امارات نیز بیانگر احكام و رهنمای مقاصد قرآن می باشند. 22- خداوند قرآن را فرو نشاننده تشنگی دانشمندان قرار داده است، واژه ری (سیراب شدن) را استعاره برای قرآن قرار داده، زیرا همان گونه كه آب رنج تشنگی را برطرف می كند، قرآن درد نادانی را از نفوس بشری می زداید، و واژه عطش را برای جهل بسیط، و یا برای آمادگی و اشتیاق كسانی كه جویای علم و استفاده از آنند استعاره فرموده است، این كه به جای سیراب كننده س

یراب شدن به كار رفته بر سبیل مجاز و از باب اطلاق نام لازم بر ملزوم آن است. 23- خداوند قرآن را بهار دلهای دانایان گردانیده است، واژه ربیع (بهار) برای قرآن استعاره شده است، چه این كه قرآن مرغزار دلهای دانشمندان است، و همان گونه كه بهار مایه خوشحالی چهارپایان است، قرآن سبب بهجت و سرور دلهای آنان است و احكام الهی را از آن به دست می آورند. 24- خداوند قرآن را شاهراهی برای نیكان قرار داده است، آشكار است كه قرآن برای نیكان و صالحان راهی روشن به سوی خداست. 25- دارویی است كه پس از آن دردی نیست، این سخن نظیر گفتار آن حضرت است كه فرموده است: شفایی است كه بیماری در آن نیست. 26- روشنی است كه با آن تاریكی نیست، یعنی با راه یافتن به سوی قرآن و به كار بستن احكام آن، هیچ تاریكی در برابر دیده باطن باقی نمی ماند، و معنای جمله و شعاعا لا یظلم ضوءه را دارد كه پیش از این ذكر شد. 27- ریسمانی است كه دستاویز آن محكم است، حبل (ریسمان) را برای قرآن و عروه (دستگیره) را برای آنچه بدان به قرآن تمسك می جویند، استعاره فرموده است، و استحكام این دستاویز كنایه از این است كه قرآن نجات دهنده و مایه رستگاری كسی است كه به آن چنگ زند. 28- پناهگاهی ا

ست كه قله اش بلند و استوار است، واژه معقل (پناهگاه) را به این لحاظ كه قرآن محل امنی از آسیب جهل و عواقب آن كه عذاب خداوند می باشد استعاره آورده است، واژه ذروه (قله یا ستیغ) برای ترشیح، و ذكر منیع (استوار) اشاره است به این كه قرآن دژ محكم و نیرومندی است كه هر كس بدان پناه برد مصون می ماند. 29- عزتی است برای كسی كه قرآن را به دوستی گیرد، یعنی آن را دوست خود قرار دهد، و امور خود را به او واگذارد و مخالفت آن نكند، و روشن است كه قرآن سبب عزت و شرف انسان در هر دو جهان است. 30- سلامتی است برای كسی كه به آن درآید، یعنی ایمنی است، و منظور از درآمدن و وارد شدن به آن، تدبر هر چه بیشتر در مقاصد قرآن و بهره گرفتن از انوار آن است، از این رو قرآن مایه ایمنی از عذاب خداوند و درافتادن در شبهاتی است كه پرتگاه هلاكت به شمار می آیند. 31- هدایت است برای كسی كه به آن اقتدا كند، معنای این سخن روشن است. 32- عذری است برای كسی كه خود را بدان منسوب بدارد، یعنی هر كس قرآن را عذر خود قرار دهد، و مدعی شود كه دست اندركار حفظ و تفسیر آن و یا كاری نظیر اینهاست و بدین وسیله از قبول تكالیف دیگری كه در خور او نیست و یا برای او رنج آور است سربا

ز زند، عذرش مقبول و موجب رهایی اوست، سخن مذكور مانند این است كه: به كسی كه درصدد آزار دیگری است گفته شود: سزاوار تو نیست او را بیازاری زیرا او از حافظان قرآن كریم و از دانایان علوم آن است، و این گفتار سبب ترك آزار او گردد. 33- حجت است برای كسی كه از آن سخن بگوید. 34- گواه حق است برای كسی كه به وسیله آن با دشمن ستیزه كند. 35- پیروزی است برای كسی كه به آن استدلال كند، معنای سه جمله مذكور نزدیك به یكدیگر است، اطلاق واژه فلج (پیروزی) بر قرآن از نظر استدلال به آن، از باب اطلاق نام غایت (نتیجه) بر ذی الغایه (نتیجه دهنده) است، زیرا پیروزی نتیجه استدلال به قرآن است، واژه های شاهد و حجه اعم از برهان است. 36- نگهدارنده كسی است كه به آن عمل كند، یعنی كسانی كه در دنیا حامل معارف قرآن و حافظ آیات آنند، قرآن در قیامت حامل و نگهبان آنهاست، امام (ع) این معنا را كه قرآن در روز رستاخیز این گونه كسان را از عذاب روز رستاخیز نجات می دهد به این كه قرآن آنها را حمل خواهد كرد بیان و تعبیر فرموده، و این از باب اطلاق اسم سبب بر مسبب است. 37- مركبی است برای كسی كه آن را به كار بندد، واژه مطیه (مركب سواری) را برای قرآن از نظر این كه نج

ات دهنده است استعاره فرموده است و نظیر جمله حاملا می باشد، واژه اعمال (به كارگیری) را نیز برای پیروی از قوانین و احكام قرآن و مواظبت بر اجرای اوامر آن كه موجب رستگاری از عذاب آخرت است استعاره آورده است، همچنان كه به كارگیری مركب سواری در راههای دور و دراز موجب رهایی از خطر می باشد. 38- نشانه روشنی است برای كسی كه پیگیری و هشیاری داشته باشد. این سخن از نظر تدبر و اندیشیدن در مثلها و داستانها و آیات قرآن است، زیرا در اینها نشانه ها و عبرتهاست، چنان كه خداوند متعال فرموده است: (ان فی ذلك لایات للمتوسمین). 39- سپر است برای كسی كه جامه رزم پوشد، یعنی قرآن برای كسی كه آن را مانند زره به تن كند و وسیله دفاع خود سازد سپر و نگهبان است، واژه سپر را برای قرآن استعاره قرار داده است، زیرا قرآن كسی را كه به دانش آن مجهز گردیده حفاظت می كند، واژه استلئام (زره پوشیدن) كنایه از مجهز شدن به سلاح قرآن است. 40- دانش است برای كسی كه فراگیرد، یعنی كسی كه قرآن را به دل بسپارد، و مقاصد آن را درك كند. 41- خبر است برای كسی كه روایت كند، این سخن به مناسبت این است كه در قرآن داستانها و سرگذشتهای امتهای پیشین ذكر شده، و راست ترین چیزی كه

می توان در این باره نقل كرد اخباری است كه قرآن مشتمل بر آنهاست، و شاید هم مراد از این كه قرآن حدیث و خبر است این باشد كه آن قول و گفتار گوینده ای كه به نقل آن می پردازد نیست چنان كه خداوند متعال فرموده است: الله الذی نزل احسن الحدیث كتابا متشابها مثانی... فایده ویژگی مذكور این است كه انسان را بی نیاز می كند از این كه بخواهد از چیزی غیر از قرآن كه دارای فایده و ثواب آن نیست سخن گوید بلكه شایسته است زبان از آن ببندد و به تلاوت قرآن و گفتگو از آن بپردازد. 42- حكم حق است برای كسی كه داوری كند، یعنی احكامی كه قاضیان در داوریهای خود بدان نیاز دارند در قرآن است، به جای واژه حكما، حكما نیز روایت شده، و در این صورت معنا این است كه قرآن داوری است كه قاضیان بدان رجوع می كنند، و نمی توانند پا از حكم او بیرون گذارند. و توفیق از خداوند است.


صفحه 805، 805، 805، 805.